قونیه

ساخت وبلاگ
قونیه سر راه کاپادوکیا بود. پس باید میرفتیم.

 اینجا قونیه مقبره مولاناست .

زیباترین شعر مولانا که همیشه دوستش دارم و بهش ایمان دارم . اینه : مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم. این شعر شعار منه تو زندگی. سیلی از جمعیت اروپایی و مسلمان و غیره در مقبره بودند. گروه گروه توریست با اتوبوس میومدند. و با یک ولع خاصی همه چیز رو نگاه میکردند. کاشکی تو ریست کشور ما هم انقدر فعال بود. گروه گروه و دسته دسته اروپایی ها میومدند و برای مردم ما چقدر اشتغال و درآمدزایی میشد.کاشکی میدونید وقتی یک توریست به یک مملکت میره چقدر شغل ایجاد میشه؟ ازخشکشویی و شستشوی ملافه ها و روبالشی ها بگیر تا تولیدکننده هاشون و کارگرهاشون تا رستورانها و تولید کننده گان غذا و کارگرهاشون ..اینها مشاغل غیرمستقیم هستند. حالا کلی هم شغل مستقیم رزرو بلیط و هتل و راننده و کرایه ماشین و حمل و نقل و راهنمای تور و صدتا شغل دیگه. خدایا این صنعت رو تو ایران هم فعال کن. چی میشه مگه.آخه. مردم ما هم از صنعت توریست های ورودی کلی درآمد داشته باشند. دیدن اشعار به زبان فارسی: تویک کشور خارجی لذت بخشه.

میپرسم چرا اینهمه اروپایی به اینجا هجوم آوردند. از فشار جمعیت عصبی بودم. میگن مولانا که ترکها بهش میگن رومی : مثل دالایی لاما تبدیل به یک شخصیت جهانی شده. ما باز هم از audio tour استفاده کردیم چرا که دیدیم بله در انجا یک غرفه ای هست که به تمام زبانها این وسیله رو داره و به زبان فارسی شیرین خودمان هم داشت.

تمام قسمتها رو به وسیله این دستگاه به راحتی گوش کردیم و تمام زندگی نامه مولانا و آشنایی اش با شمس رو به زیبایی توضیح داده بود. خیلی خوبه این وسیله. تو دیگه توی جای دیدنی سردرگم نمیشی. بلکه با توجه به شماره هایی که روش داره . میری می ایستی جلوی یک مثلا مجسمه و دکمه شماره مورد نظر رو فشار میدی . همه چیز رو توضیح میده. و حسن اینه که تو میشنوی. مجبور نیستی مثلا بخونی و حوصله ات نگیره ..درحالی که داری قدم میزنی. یک صدا تو گوشت داره همه بخشها رو با یک موزیک آروم بک گرواند توضیح میده. مولانا 15 مهر سال 586 به دنیا اومده یعنی : 804 سال پیش : میدونی خودم تاریخ قمری رو به شمسی تبدیل کردم .

آخه اینطوری خوب نمیتونم حس کنم جریانش چیه. آثارش هم که : مثنوی معنوی دیوان شمس فیه ما فیه 4 دی ماه 652 شمسی هم فوت کرده یعنی 66ساله بوده. از این مجسمه ها خریدیم: متاسفانه اجازه نمیدادند که از داخل قسمت مقبره عکس بگیریم. تقریبا همه قسمتها رو با دقت دیدیم. مولانا در 37 سالگی عارف بزرگی میشود: و شمس تبریزی هم تو همون تاریخ با اون آشنا میشه . و مولانا شیفته شمس تبریزی میشه . ولی این مریدان حسودش. باعث میشن شمس تبریزی بره به دمشق و قونیه رو ترک کنه. و انقدر مولانا ناراحت میشه پسرش رو میفرسته که شمس رو برگردند. و شمس برمیگرده ولی از اذیت و آزار آدمهای حسود دوباره میره و اینبار دیگه بر نمیگرده و کلا ناپدید میشه. چندین و چند سال مولانا دنبال شمس گشت. ولی پیداش نکرد ولی رقص سماع ( که خودمم بلدم ولی هیچ وقت به اون درجه از خلسه ای که صوفیا میرسند نرسیدم) رو ابداع کرد. این عکس مقبره مولانا از ویکی پیدیا گرفتم مولانا تو بلخ که خراسان امروزی هست به دنیا اومده ولی بعدا رفت به قونیه . ولی کلا ترکیه شدیدا تحت تاثیر مولانا هست. و هر شب تو قونیه یک سری مراسم رقص سما هست که ما نتونستیم بریم ببینیم چون عجله داشتیم برگردیم و. فقط به مدت 2-*3 ساعت وقت داشتیم . نه تنها تو قونیه در تمام شهرها رقص سما هست در تمام شهرها رقص سما برگزار میشود و من این رقص رو در سال 84 تو آنتالیا تو شب ترکی دیده بودم . که خیلی رقص تاثیر گذار و جالبی بود. و یک حس عجیب داشت . رقص سما یک رقص عارفانه است و مفهوم اش اینه که مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید خلاصه بعد از قونیه ما دوباره به آنتالیا برگشیم چونکه همسر یک چند تاجلسه داشت.

 

آهان یادم داشت میرفت بگم. ماشین به اون خوشگلی که تو پست های قبل دیدین. تو قونیه وقتی رفتیم بازدید و برگشتیم دیگه روشن نشد. زنگ زدیم تعمیرکار اومد. یک پلیسه بهمون کمک کرد. فکر کن انقدر پلیس باحالی بود برامون چایی هم آورد. بعد تعمیرکار گفتش که این خیلی خراب شده. صفحه کلاج پوکیده. اومدن با جرثقیل ما رو با ماشین بردن تعمیرگاه زنگ زدیم به همون کسی که ازش کرایه کرده بودیم گفتیم دو روز تعمیر این طول میکشه . فحش کشید به ما حالا به زبون انگلیسی .که باید بمونید ماشین رو درست کنید. ما هم گفتیم بابا ما جلسه حیاتی داریم. اصلا سروش به واسطه همین جلسه ها اومده بود ترکیه. وگرنه این بار 8 م بود میومدیم آنتالیاو اگه بنا به سفر بود. من کشور دیگه ای میرفتم. خلاصه طرف زیر بار نمیرفت. منم به همسر گفتم نمیدونم کار ما از نظر وجدانی درست هست یانه؟ چون آدم در همه شرایط باید خودش رو جای طرف مقابل بذاره. سروش گفت که ماشین اشکال استهلاکی داشته. اگه ایرادی بود که ما ایجاد کردیم. باید می موندیم ولی طرف ماشین خراب به ما داده. منم گفتم اگه وسط جاده می موندیم چی؟ چقدر خوش شانسیم که تو شهر بود. خلاصه رفتیم  از تو خود محوطه مقبره . یک عالمه خرید کردیم که زیباترینش یک گردنبند نقره سمبل مولانا که حالت یک صوفی در حالت رقص سما بود رو خریدم.همسر هم یک عالمه مجسمه و تیشرت قونیه. دوتا هم تیشرت ست خردیم مثلا بپوشیم عین هم بشیم من و همسر. اومدیم دیدم انقدر کوچیک بود که تن خواهرم هم که سایزش 36 بود نمیرفت.  آخه اولش نمونه هاش رو دیدم بزرگ بود. واسه همین دیگه باز نکردیم. بعد ناچار شدیم برویم ایستگاه اتوبوس و ماشین را همانجا ول کردیم . البته با همکار و شریک همسر صحبت کردیم و مشاوره گرفتیم و او گفت اصلا از نظر قانونی ماشینی که شما اجاره کرده اید مشکل فنی داشته است و این کار اصلا درست نیست که ماشین خراب به شما داده اند و خوش شانسی بوده که وسط جاده ها نماندید که نه پلیس راه نه چراغ هیچی . ظلمات مطلق . اولین اتوبوس ساعت 11 شب میرفت. اون موقع هم ساعت 6 بود. خلاصه 5 ساعت تخمل ترمینال قونیه بسیار طاقت فرسا بود ولی جای بسی خوشحالی بود که حداقل همان شب میتوانستیم به آنتالیا برگردیم و هتلمان رزرو شده بود در آنتالیا . در غیر اینصورت باید قونیه می ماندیم و هیچ کاری نداشتیم و باید هزینه الکی می دادیم و نیمه پر لیوان چنین میگفت که 5 ساعت نشستن در ایستگاه اتوبوس قونیه خیلی بهتر است از گیر کردن در قونیه . القصه ....مسیری که ما سه ساعته نهایتا چهار ساعته به قونیه و کاپادوکیا آمده بودیم با اتوبوس 7 ساعت طول کشید . و بسیار سخت بود و سر پیچ ها وحشت ناک بود. کلا راننده های ترکیه و خلبانها بسیار بی ملاحظه کار میکنند. اینه که  11 شب راه افتادیم 6 صبح رسیدیم هتل تو آنتالیا درس عبرتی شد برای هردومون که از ظاهر ماشین بخاطر خوشگلی اش سریع ماشین را اجاره نکنیم . بماند که این چندمین بار بود ماشین اجاره میکردیم ولی اینبار از آلانیا کرایه کردیم و این خطا بود. چون تو آنتالیا موسسات کرایه اتوموبیل اصلا چنین مسائلی نداشتند.

 5 ساعت تو ترمینال نشستیم و با موبایلامون انگری برد و این چیزا بازی کردیم. شام هم ب یک کباب دنر البته پرسی خوردیم. البته اونجا تو ترمینال خیلی ارزون بود. و شبیه فری کثافت بود. ولی ناچار بودیم . وقتی رسیدیم آنتالیا از ترمینال تا هتل هم  30 لیر گرفتند و ما را به هتل بردند . وقتی رسیدیم هتل خورشید طلوغ کرده بود. راستی اتوبوسهاش یک مزیت داشت  رو هر صندلی تلویزیون شخصی داشت و هدفون. 7-8 تا کانال هم داشت یکی اش داشت آواتار میداد. منتها به زبان ترکی. که بنده اصلا ترکی یاد نمی گیریم و نخواهم گرفت چون دوست ندارمش. زبان های دیگر را یاد می گیرم به راحتی . کلا مغزم بخش زبان آموزی اش بسیار فعال است . وقتی رسیدیم هتل قدری احساس خوشبختی کردیم . از این آوارگی و بی ماشینی بین شهرهایی که اصلا یک دونه چراغ ندارد تو جاده هایش و عین شهر ارواح است نجات یافتیم و خوب این هم نیمه پر لیوانش این است که برای توریست ماجراجو خیلی لذت بخش است و بلاخره بازی با آدرنالین خون و هیجان طلبی من و همسرم بسی تکمیل شد. وقتی رسیدیم هتل رفتیم مستقیم صبحانه خوردیم . داشتم از خوشحالی بال در میاوردم که رسیدیم بلاخره. از بس طولانی شد و کش اومد و از بس که احساس بدی بود تو خیابون مونده بودیم . بی وسیله ..احساس امنیت میکردم.

این هم عکس های قونیه : خوشحالی من از این بود که همه جا فارسی نوشته بود. 

اینکه هر جا بروی نوشته های فارسی مولانا را روی سنگهای حکاکی شده ببینی خیلی لطف دارد. خیلی دوست داشتنی است. 

 


برچسب‌ها: سفرنامه_قونیه, مولانا, ترکیه, سفرترکیه مدارک مورد نیاز ویزای توریستی کانادا...
ما را در سایت مدارک مورد نیاز ویزای توریستی کانادا دنبال می کنید

برچسب : قونیه, نویسنده : travelagent بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:35